شرو

لغت نامه دهخدا

شرو. [ ش َرْوْ / ش ِرْوْ ] ( ع اِ ) شهد. ( منتهی الارب ). شهد و عسل. ( ناظم الاطباء ). عسل. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

شهد شهد و عسل

پیشنهاد کاربران

دریکوند شروی
شروی یکی از طوایف باهویت دیرک وند

بپرس