شرمندگی

/Sarmandegi/

مترادف شرمندگی: خجالت، خجلت، شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی

متضاد شرمندگی: سرفرازی

معنی انگلیسی:
embarrassment, reproach, shame, blush

لغت نامه دهخدا

شرمندگی. [ ش َ م َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) خجلت. شرمساری. شرمنده بودن. ( فرهنگ فارسی معین ).حیا و خجالت و شرم. ( ناظم الاطباء ). انفعال. خجلت. خجل. شرمساری. استحیاء. ( یادداشت مؤلف ) :
در جمع هرزه گویان از گفت بد چه عیب است
شرمندگی نیارد درتشتخانه ای تیز.
امیرخسرو دهلوی.
رجوع به شرمساری و شرمنده شود.
- شرمندگی یافتن ؛ مرادف خجالت کشیدن باشد. ( آنندراج ) :
خویش را آراستی هر روز بر رنگ دگر
بارها شرمندگی نقاش رنگ آمیز یافت.
خواجه آصفی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خجلت شرمنده بودن شرمساری .

فرهنگ عمید

خجلت، شرمساری، شرمنده شدن، شرمنده بودن.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( گردن خَلک )

پیشنهاد کاربران

شرمندگی یا سرشکستگی: احساس حقارت دردناک همراه با پشیمانی که به دنبال انجام دادن کار بد یا سخنی نادرست یا ناتوانی در کاری در برابر دیگری پدید می آید که فرد احساس می کند از آبرویش کاسته شده یا از میان رفته
...
[مشاهده متن کامل]
و دیگر آن جایگاه قبلی را نزد کسی یا مردم ندارد و سزاوار سرزنش است. ( https://www. cnrtl. fr/definition/honte )

روسیاهی
فلان :اشاره به شخص نامعلوم
استحیا

بپرس