شکر و سیم پیش همت او
از من و شعر شرمسارتر است.
خاقانی.
ای در بار امید از تو شده تنگباراز شکر تنگ تو تنگ شکر شرمسار.
خاقانی.
بخت آمد خون گریست پیشم کز رنگ سیاه شرمسارم.
خاقانی.
حاشا که مرا از او به رفتن بس دیرنه شرمسار بیند.
نظامی.
ای که از امروز نیی شرمسارآخر از آن روز یکی شرم دار.
نظامی.
ای هنر از مردی تو شرمساراز هنر بیوه زنی شرم دار.
نظامی.
کای من مسکین به تو در شرمساراز خجلان درگذر و درگذار.
نظامی.
یکی باز پس خائن شرمسارنیابد همی مزد ناکرده کار.
سعدی ( بوستان ).
اگر بنده ای دست حاجت برآروگر شرمسار آب حسرت ببار.
سعدی ( بوستان ).
به حسرت تحمل کنان شرمسارچو درویش در دست سرمایه دار.
سعدی ( بوستان ).
کرم بین و لطف خداوندگارگنه بنده کرده ست و او شرمسار.
سعدی ( گلستان ).
نگویم خدمت آوردیم و طاعت که از تقصیر خدمت شرمساریم.
سعدی.
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظوگر نه تا به ابد شرمسار خود باشیم.
حافظ.
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم.
حافظ.
ز دست کوته خود زیر بارم که از بالابلندان شرمسارم.
حافظ.
شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام ای فلک این شرمساری تا به کی باید کشید.
حافظ.
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک منت خدای را که نیم شرمسار دوست.
حافظ.
تا به کی شرمسار باید بودمدتی هم بکار باید بود.
اوحدی.
هر سیه کاری که از کردار خود شد منفعل ابر رحمت از جبین شرمسار خویش یافت.
صائب تبریزی ( از آنندراج ).
ابد را بقا مستعار از تو هست بقا در بقا شرمسار از تو هست.
مؤلف شرفنامه منیری.
- شرمسار ساختن ؛ شرمسار کردن. شرمنده کردن. خجل کردن : بیشتر بخوانید ...