شرقه

لغت نامه دهخدا

( شرقة ) شرقة. [ ش ُ ق َ ] ( ع اِمص ) خنق و فشردگی گلو. ( ناظم الاطباء ).

شرقة. [ ش َ ق ِ] ( اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. جمعیت آن 160 تن و آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات و گردو است. صنایع دستی زنان : فرش و گلیم بافی می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

شرقة. [ ش َ ق َ ] ( ع اِ ) آفتاب گاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( دهار ). بر آفتاب. ( مهذب الاسماء ). جای آفتابگیر که در زمستان نشینند. ( از اقرب الموارد ). آفتاب رو. سینه کش آفتاب. || آفتاب وقتی که برآید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آفتاب. || دفعه. ( از اقرب الموارد ).

شرقة. [ ش َ رِ ق َ ] ( ع اِ ) آفتاب وقتی که برآید. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شرق و شَرقَة شود. || مشرق. || ( ص ) مؤنث شرق. گویند: عین شرقة؛ چشم سرخ خون آلود. ( ناظم الاطباء ).

شرقة. [ ش َ رَ ق َ ] ( ع اِ ) داغی که بدان گوسپند گوش شکافته را داغ کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ده از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر . جمعیت : ۱۶٠ تن . آب : چشمه . محصول عمده : غلات و گردو و صنایع دستی زنان : فرش و گلیم بافی .

پیشنهاد کاربران

بپرس