شرطی
/Sarti/
برابر پارسی: پیمانی، گرویی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
شرطی. [ ش َ طی ی ] ( ع ص نسبی ) قرارداد نامعین.
- بشرطی که ؛ موافق قراردادی که. ( ناظم الاطباء ).
|| منسوب به شرطه. ( یادداشت مؤلف ) ( از مهذب الاسماء ). || منسوب به شرط و عهد وپیمان و گرو. ( ناظم الاطباء ). || کیفیتی. ( یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح منطق قسمتی از قیاس اقترانی است. رجوع به قیاس شود.
شرطی. [ ش ُ طا ] ( ع اِ ) مثل شرطی. رجوع به شرطی شود.
فرهنگ فارسی
مثل شرطی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (ادبی ) در دستور زبان، جمله ای که در آن ادات شرط به کار رفته باشد.
۳. (منطق ) ویژگی قضیه یا امری که مقید به شرط باشد.
مترادف ها
احتیاطی، شرطی، موقت
مشروط، شرطی، مشروطه، نامعلوم
مشروط، شرطی، سپنج، موقتی، موقت
مشروط، شرطی، احتمالی، موکول بانجام شرطی، مشروط بشرایط معینی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان:
اگره: شرط. ( اگر ه )
اگریک: شرطی. ( اگر یک )
اگردار: مشروط. ( اگر دار: دارنده )
اگرداری: مشروطیت.
در گروِ: به شرط، مشروط به.
پارسی را پاس بداریم: )
اگره: شرط. ( اگر ه )
اگریک: شرطی. ( اگر یک )
اگردار: مشروط. ( اگر دار: دارنده )
اگرداری: مشروطیت.
در گروِ: به شرط، مشروط به.
پارسی را پاس بداریم: )
🇮🇷 همتای پارسی: اگری 🇮🇷
یا اگردار
یا اگردار
شُرطِیّ ( عربی ) : مأمور نظامی =Police Man
جمله شَرطیّه:if statement " = "اگر، اگه، إذا . . . "
جمله شَرطیّه:if statement " = "اگر، اگه، إذا . . . "
شرطی = نا روشن، وابسته
مشروطه = وابستگی
شرط = بستگی، پیش نیاز
مشروط = در گرو، وابسته به، بسته به
شرایط = بستگی ها
مشروطه = وابستگی
شرط = بستگی، پیش نیاز
مشروط = در گرو، وابسته به، بسته به
شرایط = بستگی ها
چیزی که متوقف بر وجود چیز دیگری است
به خاطر
اگری
برگرفته از واژه ی "اگردار" پیشنهادجناب علی بهجو برای واژه ی "مشروط" .
شرطی = اگری ( کوتاه شده اش = گری )
غیر شرطی = نااگری ( کوتاه شده اش =ناگری )
مشروط = اگردار = گردار
نامشروط = نااگردار = ناگردار
برگرفته از واژه ی "اگردار" پیشنهادجناب علی بهجو برای واژه ی "مشروط" .
شرطی = اگری ( کوتاه شده اش = گری )
غیر شرطی = نااگری ( کوتاه شده اش =ناگری )
مشروط = اگردار = گردار
نامشروط = نااگردار = ناگردار