لغت نامه دهخدا
شرتی. [ ش ِ ] ( ص نسبی ) گاه به صورت صفت و به معنی شلخته و زنی ( یا ندرتاً مردی ) که بی احتیاط و ناپرواست و به کارهای زندگی نمی رسد استعمال می شود و گاه بصورت قید برای بیان کیفیت کارها ( خاصه جارو کردن و تمیز کردن اطاق و خانه ) به کار می رود: امروز چون کارداشتم به جاروی حسابی اطاق نرسیدم و فقط شرتی زدم. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). رجوع به شرت شود.
فرهنگ فارسی
گاه بصورت صفت و به معنی شلخته و زنی که بی احتیاط و ناپرواست و به کار های زندگی نمی رسد استعمال می شود و گاه بصورت قید برای بیان کیفیت کار ها بکار می رود .
فرهنگ عمید
۱. ویژگی زن شلخته که کارهایش سرسری و بی نظم وترتیب باشد، شرتی پرتی.
۲. (قید ) با بی قیدی و شلختگی.