شرت
لغت نامه دهخدا
- شرت شرت ؛ شرت و شرت. حکایت تکرار آواز کشیده شدن جارو بر زمین.
شرة. [ ش َرْ رَ ] ( ع ص ) زن بدتر. ( منتهی الارب ).
شرة. [ ش ِرْ رَ ] ( ع اِمص ) یا شره. نشاط . ( از بحر الجواهر ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || تیزی جوانی. ( از بحر الجواهر ) ( آنندراج ): شرة الشباب ؛ تیزی و نشاط جوانی. ( از منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف )( از اقرب الموارد ). || حرص. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). حرص و آزمندی. ( منتهی الارب ). || شَرّ. ( از اقرب الموارد ). || خشم. || سبکی و خفت عقل. ( از اقرب الموارد ).
شرة. [ ش ِرْ رَ ] ( ع مص ) شره. مصدر به معنی شر است. ( منتهی الارب ). بد شدن. ( تاج المصادربیهقی ) ( دهار ). بدی. ( دهار ). سوء. ( بحر الجواهر ).