شراه
لغت نامه دهخدا
شراة. [ ش ُ ] ( اِخ ) فرقه ای از خوارج. ( منتهی الارب ). نامی است که خوارج به خود داده اند. اهل نهروان و آن کسانی باشند که خارج از طاعت امام گمان میکنند که فروخته اند دنیای خود را به آخرت. ( از یادداشت مؤلف ). ج ِ شاری.( از ناظم الاطباء ). رجوع شود به شاری و خوارج. و ضحی الاسلام ص 290، الوزراء و الکتاب ص 184، سیرة عمربن عبدالعزیز ص 229، تاریخ کرد ص 132، البیان و التبیین ج 1 ص 54، 55 و 309، ج 2 ص 198 و 163، العقدالفرید ج 1ص 166، ج 5 ص 239 و 393 و کازیمیریسکی ج 1 ص 1224.
شراة. [ ش َ ] ( اِخ ) موضعی است میان دمشق و مدینه. ( منتهی الارب ).
شراة. [ ش َ ] ( اِخ ) کوهی است. ( منتهی الارب ). کوه مرتفع شامخی است در طرف پایین عسفان که مسکن قرود است.در اینجا عقبه ای است که راه مسافر عسفان به ناحیه حجاز است و آن را خریطه گویند. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
یا شری شتری فرومایه از شتران و گزیده آن از لغات اضداد است .
پیشنهاد کاربران
در کتب قدیم در زبان سُریانی شراه به معنی فوری و سریع و فی الفور معنی میشود . در عربی به الوَحا معنا میشود .
نام منطقه ای در ملایر است. که حدود سیصد روستا در ان است که شاید به لحجه لری بیان شده است وبه گویش لری در طی سالیان دچار تغیر شده شه راه , چراه