شران
لغت نامه دهخدا
- باران شران ؛ به اعتبار پیاپی ریختن و به این معنی به کسر «ش » هم آمده است و عربان ثجاج گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).بارانی که پیاپی ریزد. ( ناظم الاطباء ).
شران. [ ش َرْ را ] ( ع اِ ) جانوری است که به پشه ماند. شرانة، یکی آن ، یا آن مگس ریزه است که در شبانگاه پدید آید. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) بدی و ایذا و اذیت و آزار. ( ناظم الاطباء ).
شران. [ ش ِرْ را ] ( اِخ ) شهر مهم ساتراپی مزپتامی ( بین النهرین امروزی ) و امروز معروف به حران است که بواسطه عبور حضرت ابراهیم و شکست کراسوس معروف شده.
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) پیاپی ریزان و روان . ۲ - باران .
جانوری است که به پشه ماند شرانه یکی آن یا آن مگس ریزه است که در شبانگاه پدید آید .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید