شراشر

لغت نامه دهخدا

شراشر. [ ش َ ش ِ ] ( ع اِ ) گرانیها. || نفس. || محبت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تمامه تن. ( منتهی الارب ). تمامی تن. ( از ناظم الاطباء ).

شراشر. [ ش َ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شِرشِرَة. ( از منتهی الارب ). رجوع شود به شرشرة.

شراشر. [ ش َ ش ِ ] ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ).

شراشر. [ ] ( اِخ ) مصری. ورّاق و او کتابت مصحف نیز می کرده است. در نیمه اول قرن چهارم. ( ابن الندیم ).

فرهنگ فارسی

نفس، تمام جسد، تمامی تن، سراسراندام شخص
نام موضعی است

پیشنهاد کاربران

بپرس