شذب
لغت نامه دهخدا
شذب. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) رگهای آشکار. ( از اقرب الموارد ). ظاهرعروق و رگها. ( از منتهی الارب ): رجل شذب العروق ؛ مردی که رگهای آن ظاهر و نمایان باشد. ( ناظم الاطباء ).
شذب. [ ش َ ] ( ع مص ) بازکردن پوست درخت را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خشاوه کردن درخت را. ( از منتهی الارب ). || دفع کردن و راندن از کسی. || بریدن شی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
شذب. لیلا. شکسته شدن