لغت نامه دهخدا
شذ. [ش َذذ ] ( ع مص ) شذوذ. تنها شدن. ( از منتهی الارب ). ( ناظم الاطباء ). || نادر شدن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || غریب شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || پراکنده و یک یک گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مخالف قیاس بودن. مخالف اصول بودن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شذ و ندر شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
تنهاشدن
یکه بودن
تک بودن
که خنوسش چون خنوس قنفذست
چون سر قنفذ ورا آمد شذست
✏ �مولانا�
یکه بودن
تک بودن
که خنوسش چون خنوس قنفذست
چون سر قنفذ ورا آمد شذست
✏ �مولانا�