لغت نامه دهخدا
شخیص. [ ش َ ] ( ع ص ) تناور. ( از منتهی الارب ). جسیم.( اقرب الموارد ). بزرگ کالبد. ( مهذب الاسماء ). || مهتر. ( منتهی الارب ). آقا. ( از اقرب الموارد ).
- شخص شخیص ؛ سرکار عالی.
|| سخن درشت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - بزرگ جثه تنومند تناور . ۲ - بزرگ ارجمند : شخص شخیص .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بزرگوار: شخص شخیص.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید