شخیر
لغت نامه دهخدا
شخیر. [ ش ِخ ْ خی ] ( ع ص ) مرد بسیارآواز از بینی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شخیر. [ ش َ ] ( ع مص ) به معنی شخر. ( منتهی الارب ). رجوع به شخر شود.
شخیر. [ ش ِخ ْخی ] ( اِخ ) نام شریح بن شخیر حضرمی. ( منتهی الارب ).
شخیر. [ ش ِخ ْ خی ] ( اِخ ) نام یزیدبن شخیر از روات حدیث. ( منتهی الارب ).
شخیر. [ ش ِخ ْ خی ] ( اِخ ) نام عبداﷲبن شخیر. صحابی. ( منتهی الارب ).
شخیر. [ ش ِخ ْ خی ] ( اِخ ) مطرف بن عبداﷲبن شخیر از اعبدمردم و افضل ایشان بود در وقت خود. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید