شخیدن

لغت نامه دهخدا

شخیدن. [ ش َ دَ ] ( مص ) ظاهراً مصحف شخلیدن و مقلوب لخشیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). و نیزمصحف شخشیدن باشد. لغزیدن و فروافتادن از جایی. ( برهان ). شخشیدن. بیهقی در تاج المصادر در ترجمه ذریر گوید: بشخیدن چشم در سر. || وانگریستن و امعان نظر کردن. ( ناظم الاطباء ). || با تندی و درشتی و ترشرویی نگریستن. || پژمرده شدن. ناتوان و سست و ضعیف گشتن. شخولیدن. || به حال آمدن پس از افتادن. || نگاه داشتن خود را هنگام غلطیدن. ( ناظم الاطباء ). || صورتی است از چخیدن به معنی ستیزه کردن :
هر آن تخمی که دهقانی بکارد
زمین و آسمان آرد شخیدن.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

زبانه زدن شعله کشیدن ( آتش ) .

فرهنگ معین

(شَ دَ ) (مص ل . ) شعله کشیدن .

فرهنگ عمید

۱. لغزیدن، لیز خوردن و افتادن از جایی.
۲. پژمرده شدن.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

شخیدنشخیدنشخیدن
شعله کشیدن. /Saxidan/
در گویش پارسی اچمی
شَتَن ( شَهتَن ) و شَخیدن به معنای پریدن میباشد.
اَشَخم=میپرم ، شَت=پرید