شخولیدن

لغت نامه دهخدا

شخولیدن. [ ش َ/ ش ِ دَ ] ( مص ) شخلیدن. شخیلیدن. شپیلیدن. ( سروری ).بشخلیدن. بشخولیدن. سوت زدن. سوت کشیدن. صفیر زدن. ( برهان ). هشتک انداختن ( در تداول مردم قزوین ). صفیر زدن هنگام آب خوردن اسب. ( ناظم الاطباء ) :
می شخولیدند هر دم آن نفر
بهر اسبان که هلا زین آب خور.
مولوی.
آن شخولیدن به کره میرسید
سر همی برداشت وز خود میرمید.
مولوی.
گفت کره می شخولند این گروه
ز اتفاق بانگشان دارم شکوه.
مولوی.
مَکو و مُکاء؛ شخولیدن به دهن. ( منتهی الارب ). || فریاد و بانگ و نعره کردن. ( برهان ). بانگ و فریاد کردن.نعره زدن. ناله و فغان و زاری نمودن. ( ناظم الاطباء ):
تو دعا را سخت گیر و میشخول
عاقبت برهاندت از دست غول.
مولوی.
|| به ناخن کندن. ( برهان ). شخودن. || پژمرده شدن. ( برهان ). پژمریدن. ( سروری ). || خطای جزئی بر کسی گرفتن و سرزنش نمودن. || غریدن رعد و تندر. || دریافتن و ادراک کردن غیرکامل و ناتمام. ( ناظم الاطباء ). سه معنی اخیر از ناظم الاطباء است و در منابع دیگر که در دسترس بود نیامده است.

فرهنگ معین

(شُ دَ ) (مص ل . ) = شخیلیدن : ۱ - بانگ کردن . ۲ - با آهنگ خواندن ، سوت زدن . ۳ - ناله کردن . ۴ - غریدن رعد. ۵ - پژمرده شدن .
( ~ . ) (مص ل . ) خراشیدن .

فرهنگ عمید

۱. فریاد زدن، بانگ کردن: تو دعا را سخت گیر و می شخول / عاقبت برهانَدَت از دست غول (مولوی: ۳۶۳ ).
۲. ناله کردن.
۳. سوت زدن.
۴. پژمرده شدن.

پیشنهاد کاربران

سوت زدن برای آب خوردن حیوانات
فریاد زدن برای آب خوردن حیوانات
صداکردن برای آب خوردن حیوانات
می شخولیدند هر دم آن نفر
بهر اسپان که هلا هین آب خور
آن شخولیدن به کره می رسید
سر همی بر داشت و از خور می رمید
...
[مشاهده متن کامل]

گفت کره می شخولند این گروه
ز اتفاق بانگشان دارم شکوه
✏ �مولانا�

بپرس