شخوص

لغت نامه دهخدا

شخوص. [ ش ُ] ( ع اِ ) ج ِ شخص. ( منتهی الارب ). رجوع به شخص شود.

شخوص. [ ش ُ ] ( ع مص ) بلند برآمدن. ( منتهی الارب ). ارتفاع چیزی. ( از اقرب الموارد ). || برداشتن سر را. ( منتهی الارب ). || واکردن چشم را. || گشاده شدن و ورم گرفتن زخم. || گذشتن تیر از بالای نشانه. || بازماندن چشم بدون آنکه پلک به هم بخورد. ( منتهی الارب ). || بازماندن چشم شخص مرده. ( از اقرب الموارد ). || در نزد پزشکان نوعی از جمود باشد و آن سهر سباتی است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ص 752 ). بیماری است که بیمار بیفتد و چشم او باز باشد و مژه برهم نزند و آن را اخذه و جمود نیز گویند. ( یادداشت مؤلف ). || بالا برآمدن ستاره. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برگشتن و عود کردن. ( از اقرب الموارد ). || در بلندی و ارتفاع راه رفتن. ( از اقرب الموارد ). || بلند شدن سخن بسوی حنک اعلی و گاهی از روی خلقت باشد که وقت حرف زدن سخن او بسوی حنک بالایین ارتفاع پذیرد و صاحبش بر خفض آن نتواند. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بلند بر آمدن ارتفاع چیزی یا برداشتن سر را .

فرهنگ عمید

۱. باز ماندن چشم.
۲. چشم را باز نگه داشتن و پلک نزدن.

پیشنهاد کاربران

شُخُص مرضی است که دفعتا عارض می گردد و صاحب آن به هر حالتی که باشد ایستاده و یا نشسته و یا خوابیده به همان حالت بماند و قدرت بر تغیر آن نداشته باشد و چشم های او بازماند و نتواند که بر هم گذارد. و آن را
...
[مشاهده متن کامل]
جمود و آخذه نیز نامند، به همان جهت. و سبب آن سده است که از خلط غلیظ در موخر دماغ که منبت اعصاب است بهم رسد.

شخوص ( بر وزن خلوص ) در اصل به معنی خارج شدن از منزل ، یا خارج شدن از شهری به شهر دیگر است ، و از آنجا که به هنگام تعجب و خیره شدن چشم گوئی می خواهد چشم انسان بیرون بیاید به این حالت نیز ، شخوص گفته شده است .

بپرس