شخت

لغت نامه دهخدا

شخت. [ ش َ / ش َ خ َ ] ( ع ص ) باریک از هر چیزی و نحیف نه از لاغری. ج ، شخات. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || غبار ساطع. || هیزم باریک. ج ، شَخات. ( از اقرب الموارد ). || در مثل است : زید شخت الخلق ؛ اخلاق زید پست است. زید شخت العطاء؛ زید کم دهش است. ( از اقرب الموارد ).

شخت. [ ش َ ] ( اِ ) توبال الذهب است. ( فهرست مخزن الادویه ). || مرداسنگ. ( ناظم الاطباء ).

شخت. [ ش َ خ َ ] ( ع اِ ) رجوع به شَخت ، شود.

فرهنگ فارسی

توبال الذهب است یا مرداسنگ

پیشنهاد کاربران

از عربهای خراسان جنوبی در شهرستان بیرجند
منطقه ای هست به نام عرب خانه که عرب هستند و به زبان عربی صحبت می کنند.
در زبان عربخانه به کبریت شخات گویند که جمع کلمه شخت هست.

بپرس