شحیج

لغت نامه دهخدا

شحیج. [ ش َ ] ( ع مص ) شحاج. ( منتهی الارب ). بانگ کردن زاغ. || کلانسال شدن زاغ. || درشت گردیدن بانگ زاغ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ترجیع صوت. ( اساس البلاغة ) ( منتهی الارب ).

شحیج. [ ش َ ] ( ع اِ ) بانگ استر و شترمرغ. || بانگ زاغ. || زاغ کلانسال. || بانگ درشت مرغ. ( منتهی الارب ). رجوع به شحاج شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس