شحص

لغت نامه دهخدا

شحص. [ ش َ / ش َ ح َ] ( ع ص ، اِ ) گوسپند و جز آن که از شیر بازایستد. واحد و جمع در آن یکی است ، گویند: ناقة شحص و نوق شحص شحصاء. ( منتهی الارب ). شحاصة. شَحَصَة. ( منتهی الارب ). || گوسپند فربه وآنکه گاهی نر بر او نجهیده باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گوسپند ناباردار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، اشحاص ، اَشحُص ، شِحاص ، شِحص. به لفظ واحد و شَحَصات و شَحص. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

شحص. [ ش َ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) شَحص.رجوع به شحص شود. || مال پست و کم بها. ( از ذیل اقرب الموارد ). || ج ِ شَحص. || ظبیة شحص ؛ آهوی لاغر. ( از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

شحص یا مال پست و کم بها

پیشنهاد کاربران

بپرس