شتک زدن

لغت نامه دهخدا

شتک زدن. [ ش َ ت َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) پاشیدن رشحات آب یا مایعی دیگر. ( یادداشت مؤلف ). || موج زدن. تموج. ( یادداشت مؤلف ).
- شتک زدن آب روی سنگ ؛ ترشح و پریدن ذرات آب رودخانه و نهر، جز آن بر اثرجریان تند و سریع آن بر روی سنگها و به اطراف و حوالی. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
|| انعقاد مایعی غلیظ بر شیئی : سر شب که شد، پدرش با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود ازبنایی برگشت. ( زنده به گور صادق هدایت ص 76 و 77، از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) انعقاد مایعی غلیظ بر شئ : سر شب که شد پدرش که با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود از بنایی بر گشت .

فرهنگ معین

(ش تَ. زَ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) سفت شدن ترشحات مایعات بر چیزی .

پیشنهاد کاربران

شتک زدن :پاشیدن مایعات و ترشح آب وخون و، . . . ،
گاه به معنی انعقاد وبستن ترشح مایعاتی چون خون نمونه:تکه های خون شتک زده وهنوز تازه بودند
محمدجعفر نقوی
شتک زدن:پاشیدن مایعات برروی چیزی، ترشح مایعاتی چون آب وخون براشیاء نمونه:روی یقه سفید پیراهنش تکه های خون شتک زده وهنوز تازه بودند ( کلیدرجلد۵ص۱۳۰۳ )
محمدجعفر نقوی
شتک کردن=کسی را با سخن، سر جایش نشاندن به گونه ای که از سخن گفتن دست بکشد.

بپرس