شتو. [ ش َت ْوْ ] ( ع مص ) در شتا اقامت گزیدن در شهری. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). زمستان به جایی مقیم شدن. ( المصادر زوزنی ). زمستان به جایی ایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). قشلاق کردن.( یادداشت مؤلف ). || قحطی رسیدن قوم را به زمستان. ( از اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || سرد شدن زمستان. ( از اقرب الموارد ). || داخل شدن کسی در زمستان.
فرهنگ فارسی
در شتائ اقامت گزیدن در شهری یا قحطی رسیدن قوم را بزمستان .