شتن

لغت نامه دهخدا

شتن. [ ش َ ت َ ] ( هزوارش ، اِ ) بلغت زند و پازند به معنی شهر باشد و به عربی مدینه گویند. ( برهان ).

شتن. [ ش َ ] ( ع مص ) بافتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) رجل شتن الکف ؛ مرد درشت دست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بافتن یا مرد درشت دست

گویش مازنی

/sheton/ شیطان

پیشنهاد کاربران

این دیدگاه تنها یک گمانه است:
ما در اوستایی {شَتَ} را به چَمِ {بریده، انداخته، جدا شده} داشتیم.
از آنجا که ما {تَ} در پایان این واژه که نشانگرِ کُنیکی/مفعولی بودن آن است و همچنین، چَمار ( =معنا ) هایِ کُنیکی/مفهولی ای که داریم، پس می توانیم گُفت که این واژه {مفعولی} است.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر ما آوایِ {اَ:a} را از پایان آن برداریم، به واژه ای دست می یابیم که بُنِ گذشته کارواژه آن واژه در پارسی کنونی است. پس در فرجام، کارواژه آن {شَتَن} است به چَمِ {بریدن، انداختن}.
درباره بُنِ کنونی این کارواژه نیز، اگر تا اینجا درست بود، در پیامی دیگر، نوشته می شود.
پَسگَشت:
رویه یِ 1500 از نِبیگِ {فرهنگ واژه های اوستا}
بِدرود!

شتن
در زبان بلوچی رخشانی به معنی شدن ، رفتن ، گشتن و روان شدن است
کلمه ( شتن ) ( با دو فتحه ) بمعنای درشتی کف دستها و ساختمان پاها است .

بپرس