شتر گاو

لغت نامه دهخدا

شترگاو. [ ش ُ ت ُ ] ( اِ مرکب ) اشترگاو. اشترگاوپلنگ. شترگاوپلنگ. مخفف شترگاوپلنگ است که به عربی زرافه باشد. ( انجمن آرا ). جانوری است که آن را به عربی زرافه گویند. سر آن جانور به سر شتر و گویند به سرگاو کوهی بماند و سینه و سم و شاخ او به سینه و سم و شاخ گاو شبیه است لیکن شاخش از شاخ گاو باریکتر و کوچکتر است وپوستش مانند پوست پلنگ پرخال میباشد از این جهت شترگاوپلنگ نیز گویندش. دمش مانند دم آهو و دندانهایش همچو دندانهای خر و گردن و دستهایش بسیار دراز و پایهایش کوتاه بود. گویند زانو ندارد و کاری نیز از او نیاید و ترکیبش به غایت عجیب و غریب است و طمع را از دیدنش خوش می آید. و بیشتر در ولایت نوبه بهم میرسد. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). جانور پستانداری است از راسته نشخوارکنندگان که فقط شامل یک نوع است. این جانور به داشتن گردنی طویل و قوی و برافراشته مشخص است. بالای پیشانیش یک زوج شاخ پشم آلود وجود دارد. زمینه بدن حیوان صورتی رنگ و زمینه شکمش سفید است. ولی سراسر بدنش را لکه های کوچک و بزرگ قهوه یی پوشانده و دمش کوتاه و قوی است. به علت گردن دراز و دستهای بلندقدش به ارتفاع متجاوز از شش متر میرسد و به این جهت استفاده از برگ درختان به عنوان تغذیه بر وی آسان است. ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اشترگاو وزرافه شود. || نام یکی از مهره های شطرنج کبیر هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱ - زرافه . ۲ - یکی از مهره های شطرنج کبیر . ۳ - امور غیر متناسب و ناهماهنگ .

پیشنهاد کاربران

بپرس