شتامه
لغت نامه دهخدا
شتامة. [ ش ُ م َ ] ( ع ص ) زشت روی. ( از ذیل اقرب الموارد ).
شتامة. [ ش َت ْ تا م َ ] ( ع ص ) مؤنث شتام. || رجل شتامة؛ که بسیار دشنام دهد. ( از ذیل اقرب الموارد ). || شیر که ترش روی و عابس باشد. ( از اقرب الموارد ).
شتامة. [ ش َ م َ ] ( اِخ ) شتیم بن ثعلبه ، پدر قبیله ای است در ضبه. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید