من مانده به یمگان درون از آنم
کاندر دل من شبهت و ریا نیست.
ناصرخسرو.
بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بودبر سر زند مغان بسم رقم ساختن.
خاقانی.
دل گرسنه درآمد بر خوان کاینات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا.
خاقانی.
لشکر را باید که در این اعتقادشبهتی نبود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 89 ). اگر از این علامات چیزی مشاهدت افتد شبهت زایل گردد. ( کلیله و دمنه ). اما بعد از تأمل غبار شبهت و حجاب ریبت برخیزد. ( کلیله و دمنه ). شبهت نکرد که دشمن تقبیح صورت کرده است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 347 ).