شبراق. [ ش ِ ] ( ع اِمص ) شدت هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || کفتگی جامه. ( منتهی الارب ). پارگی جامه : ثوب شِبراق ؛ پیراهن که پاره شده است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شبارق در این معنی شود. || فاصله زیاد میان قوائم. ( از ذیل اقرب الموارد ). || ( مص ) در اصطلاح عامه گرفتن مقداری از چیزی است :شبرق الشی َٔ؛ یعنی مقداری از شی را گرفت. ( از دزی ج 1 ص 720 ) ( از محیط المحیط ). || شبرق الموسی علی الجلد؛ یعنی تیغ را بر روی چرم کشیده تا تیز شود. ( از دزی ج 1 ص 720 ) ( از محیطالمحیط ). || تعویذ کردن اسب و جز آن جهت دفع چشم زخم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شبارق در این معنی شود.