شبث

لغت نامه دهخدا

شبث. [ ش ِ ب ِ ] ( معرب ، اِ ) نام یکی از بقولات است و این کلمه معرب است. فارسی آن شِوِذ است و از مردم بحرین شنیدم که آن را سِبِت خوانند و سِبِط نیز آمده است. ( از المعرب جوالیقی ص 209 ). رجوع به شوید شود.

شبث. [ ش َ ب َ ] ( ع اِ ) عنکبوت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تننده و عنکبوت. ( ناظم الاطباء ). هزارپای. ( ناظم الاطباء ). ج ، شِبثان و اءَشباث. جانوری است خرد و بسیارپا از جانوران زنده بر روی زمین. ( از اقرب الموارد ). دیوپای. وِندِر ( در تداول مردم قزوین ).

شبث. [ ش َ ب ِ ] ( ع ص ) مرد که خوی وی تشبث باشد. ( از اقرب الموارد ). مرد چسبان طبیعت. هر چیز چسبنده. ( ناظم الاطباء ). مرد چسبان طبیعت. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

گیاهی است از تیره چتریان که یک ساله است و ار تفاعش بین ۳٠ سانتیمتر تا یک متر متغیر است . این گیاه در اکثر نقاط آسیا ( از جمله ایران ) و اروپای جنوبی و افریقا به طور خود رو می روید و غالبا کشت نیز میشود ریشه اش راست و مخروطی مایل به سفید و ساقه اش استوانه یی بی کرک و دارای خطوط طولی است . و در محل گره ها کمی فرو رفتگی دارد . برگهایش متناوب و دارای بریدگی های بسیار و بی کرک و گلهایش کوچک و زرد رنگند . است . میوه شوید کمی مسطح و دو فندقه ای است . میوه شوید دارای اثر محرک است . به علاوه باد شکن و مقوی معده و در ازدیاد شیر موثر است . از این میوه اسانسی استخراج میکنند شبت شود شبث سذاب البر رازیانج کاذب دره رزنه کاذب و الان کوچک .
مرد که خوی وی تشبث باشد مرد چسبان هر چیز چسبنده .

پیشنهاد کاربران

چیزی/کسی که درون آن نادیدنی و ناشناختنی باشد.

بپرس