شبث
لغت نامه دهخدا
شبث. [ ش َ ب َ ] ( ع اِ ) عنکبوت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تننده و عنکبوت. ( ناظم الاطباء ). هزارپای. ( ناظم الاطباء ). ج ، شِبثان و اءَشباث. جانوری است خرد و بسیارپا از جانوران زنده بر روی زمین. ( از اقرب الموارد ). دیوپای. وِندِر ( در تداول مردم قزوین ).
شبث. [ ش َ ب ِ ] ( ع ص ) مرد که خوی وی تشبث باشد. ( از اقرب الموارد ). مرد چسبان طبیعت. هر چیز چسبنده. ( ناظم الاطباء ). مرد چسبان طبیعت. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
مرد که خوی وی تشبث باشد مرد چسبان هر چیز چسبنده .
پیشنهاد کاربران
چیزی/کسی که درون آن نادیدنی و ناشناختنی باشد.