شب پیمای

لغت نامه دهخدا

شب پیمای. [ ش َ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) شب پیما. آنکه در شب راه رود. که شب پیمایی کند. || کنایه از شب بیدار. ( برهان ). شب بیدار و بی خواب. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) :
ما به فریاد آمدیم از ناله شبهای خویش
پرسشی میکن ز رنجوران شب پیمای خویش.
کمال خجندی.
|| دردمند، یعنی صاحب درد و آزار. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). || عاشق مهجور و بیقرار. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آن که به شب راه پیماید . ۲ - شب بیدار . ۳ - صاحب درد و رنج دردمند . ۴ - عاشق مهجور و بیقرار .

پیشنهاد کاربران

بپرس