شب شناس

لغت نامه دهخدا

شب شناس. [ ش َ ش ِ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از خروس عرشی باشد که چون او بانگ آورد خروسهای زمین به صدا درآیند. ( از حاشیه دیوان خاقانی ). || خروس :
ماییم مرغ عرش که بر بانگ ما روند
مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

کنایه از خروس عرشی باشد که چون او بانگ آورد خروسهای زمین بصدا در آیند .

پیشنهاد کاربران

بپرس