سمور در زبان عربی از ریشه سمر است. سمر به معنای شب نشینی و گفتگوی شبانه است، مانند آنچه برخی ایرانیان در شب کنار کرسی دور هم جمع می شود و شب را به گپ و گفت می گذرانند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات می گوید: سَمَرَ فلان: إذا تحدّث لیلا. خداوند هم در آیه قرآن فرموده: مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سٰامِراً تَهْجُرُونَ.
... [مشاهده متن کامل]
بنابر این شاید منظور از ( شب سمور گذشت ) یعنی شب نشینی و گفتگوی شبانه تو که در ناز و نعمت و جای گرم هستی گذشت، شب من هم به تنهایی و در سرمای زمستان در کنار تنور گذشت.
اینکه مقصود خوابیدن در پوست سمور باشد، به نظر من احتمال بعیدی است. سمور حیوان کوچکی است و خوابیدن در پوست سمور پدیده شناخته شده ای نیست. هرچند از پوست سمور ممکن است لباس تهیه شود، ولی اینکه بستر شود و در آن بخوابند، چیز بعیدی است و مناسب شعر نیست.
... [مشاهده متن کامل]
بنابر این شاید منظور از ( شب سمور گذشت ) یعنی شب نشینی و گفتگوی شبانه تو که در ناز و نعمت و جای گرم هستی گذشت، شب من هم به تنهایی و در سرمای زمستان در کنار تنور گذشت.
اینکه مقصود خوابیدن در پوست سمور باشد، به نظر من احتمال بعیدی است. سمور حیوان کوچکی است و خوابیدن در پوست سمور پدیده شناخته شده ای نیست. هرچند از پوست سمور ممکن است لباس تهیه شود، ولی اینکه بستر شود و در آن بخوابند، چیز بعیدی است و مناسب شعر نیست.
در پشت دیوارهای بلند کاخ یکی از پادشاهان تنوری بود که در آن نان می پختند
در یک شب سرد زمستانی مرد فقیری از آنجا رد میشد ودر ان آخر شب راه به جایی نداشت به ناچار به طرف آن تنور رفت که تازه خاموشش کرده بودند اما حرارت به اندازه کافی داشت ولذا به بالای تنور رفت وفوطه خود را شید کرد وخوابید چند لحظه که گذشت دید یکطرف بدنش داغ شد و آنطرف بدنش یخ کرد خود را بر عکس کرد خلاصه تا صبح زجر کشید و نتوانست بخوابد می دانست که در آن سوی این دیوارهای بلند پادشاهی در پوست سمور به خواب رفته است همین طور که تا صبح خود را کم و زیاد می کرد گاهی هم نگاهی به آن کاخ می کرد ، صبحگاهان ( علی الصباح ) فریاد برآورد
... [مشاهده متن کامل]
ای پادشاهی که در این شب سرد در کاخ خود سرخوش و مست به خواب رفته ای . . . . . . امشب هم گذشت . . . . . هم برای من که لب این تنور زجر کشیدم گذشت هم برای تو که در پوست سمور خوابیده ای گذشت و خبر نداشتی که یکی از فقرای کشورت شبی را در همسایگی تو چه بر سرش آمد تا صبح شد .
شنیده ایم که محمود غزنوی یک شب
شراب خوردو شبش جمله در سمور گذشت
گدای گوشه نشینی لب تنور خزید
لب تنور به آن بینوای عور گذشت
علی الصباح بزد نعره ای که ای محمود
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت.
در یک شب سرد زمستانی مرد فقیری از آنجا رد میشد ودر ان آخر شب راه به جایی نداشت به ناچار به طرف آن تنور رفت که تازه خاموشش کرده بودند اما حرارت به اندازه کافی داشت ولذا به بالای تنور رفت وفوطه خود را شید کرد وخوابید چند لحظه که گذشت دید یکطرف بدنش داغ شد و آنطرف بدنش یخ کرد خود را بر عکس کرد خلاصه تا صبح زجر کشید و نتوانست بخوابد می دانست که در آن سوی این دیوارهای بلند پادشاهی در پوست سمور به خواب رفته است همین طور که تا صبح خود را کم و زیاد می کرد گاهی هم نگاهی به آن کاخ می کرد ، صبحگاهان ( علی الصباح ) فریاد برآورد
... [مشاهده متن کامل]
ای پادشاهی که در این شب سرد در کاخ خود سرخوش و مست به خواب رفته ای . . . . . . امشب هم گذشت . . . . . هم برای من که لب این تنور زجر کشیدم گذشت هم برای تو که در پوست سمور خوابیده ای گذشت و خبر نداشتی که یکی از فقرای کشورت شبی را در همسایگی تو چه بر سرش آمد تا صبح شد .
شنیده ایم که محمود غزنوی یک شب
شراب خوردو شبش جمله در سمور گذشت
گدای گوشه نشینی لب تنور خزید
لب تنور به آن بینوای عور گذشت
علی الصباح بزد نعره ای که ای محمود
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت.
سلام
اون " هوالشافی " بقیه فرمایشات شما را زیر سوال برد.
با احترام
اون " هوالشافی " بقیه فرمایشات شما را زیر سوال برد.
با احترام
سلام خدمت استاد گرامی :سرزمین پارس پر است از بزرگانی چون مولانا حافظ سعدی خیام و. . . . . . . وچه شیرین این تمثیل ها را بکار گرفته اند باشد که ما و دیگر دوستان در این سرزمین پهناور که مهد علم و راه نجات بشریت در دنیا است را بدون تکرار تجربه غلط در مسیر درست قدم برداریم ؛فریدون
شنیده ایم که محمود غزنوى، شب دِى
شراب خورد و شبش جمله در سَمور گذشت
گداى گوشه نشینى لب تنور گرفت
لب تنور بر آن بینواى عور گذشت
على الصّباح بزد نعرهاى، که اى محمود
شب سَمور گذشت و لب تنور گذشت
... [مشاهده متن کامل]
شب یلدا هم می گذرد، چه در پوست سَمور، چه لخت و عورْ کنارِ تنور!
گنج و رنج و غم و شادىّ جهان در گذر است
عاقل آن به که در اندیشه پایان باشد
شراب خورد و شبش جمله در سَمور گذشت
گداى گوشه نشینى لب تنور گرفت
لب تنور بر آن بینواى عور گذشت
على الصّباح بزد نعرهاى، که اى محمود
شب سَمور گذشت و لب تنور گذشت
... [مشاهده متن کامل]
شب یلدا هم می گذرد، چه در پوست سَمور، چه لخت و عورْ کنارِ تنور!
گنج و رنج و غم و شادىّ جهان در گذر است
عاقل آن به که در اندیشه پایان باشد