شب دیریاز

پیشنهاد کاربران

شب دیریاز ؛ شب طویل دراز مدت :
همه مست بودندو گشتند باز
بپیموده گردان شب دیریاز.
فردوسی.
بپایین که شاه خفته بناز
شده یک زمان از شب دیریاز.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ) .
بشادی سرآمد شب دیریاز.
...
[مشاهده متن کامل]

چوخورشید رخشنده بگشاد راز.
فردوسی.
اگر چند باشد شب دیریاز
بر او تیرگی هم نماند دراز.
اسدی.
چو پیلان از آنجای کردند باز
شوند آن گره در شب دیریاز.
اسدی.
چو بر تیره شعر شب دیریاز
سپیده کشید از سپیدی طراز.
اسدی.
کجا گرد مصاف اوجهان شب کرد بر اعدا
شب آن قوم چون روز قیامت دیریاز آمد.
امیر معزی.
بر بوی خیال زودسیرت
خواب شب دیریاز بستیم.
خاقانی.
چو پاسی گذشت از شب دیریاز
دو پاس دگر مانده هر یک دراز.
نظامی.
وگر زنده دارد شب دیریاز
نخسبند مردم به آرام و ناز.
سعدی.
چون کوته است دستم از آن گیسوی دراز
زین پس من و خیالش و شبهای دیریاز.
خواجو.

بپرس