شب خواب

لغت نامه دهخدا

شب خواب. [ ش َ خوا / خا ] ( اِخ ) نام دهی است از دیه های شاه ولی شهرستان شوشتر. رجوع به جرجیس شود. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).، شبخواب. [ ش َ خوا/ خا ] ( نف مرکب ) که خواب به شب کند. شب خوابنده. || آنکه در شب به جایی بخوابد. || مجازاً روسپی که شب نزد کسی بخوابد ( مقابل تک خواب ).( فرهنگ فارسی معین ). || مردی که شبی با روسپیی بیتوته کند. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ مرکب ) بستر. ( گنجینه گنجوی ص 297 ) :
چون پیله ببند خانه را در
تا در شبخواب خوش نهی سر.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آن که در شب به جایی بخوابد ۲ - روسپیی که شب نزد کسی خوابد ( مقابل تک خواب ) . ۳ - مردی که شبی با روسپیی بیتوته کند .

فرهنگ معین

(شَ خا ) (ص فا. ) ۱ - آن که در شب جایی بخوابد. ۲ - مجازاً: روسپی که شب نزد کسی خوابد (مق . تک خواب ). ۳ - مردی که شبی با روسپی بیتوته کند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که شب در مکانی بخوابد، آن که شب بخوابد.
۲. (اسم ) [قدیمی] خوابگاه و بستر، شب خسب.

پیشنهاد کاربران

بپرس