بازنشسته، شاینده، افتخارا از خدمت معاف شده
شاینده
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
شایسته
سزاوار
درخور
برای نمونه در شاهنامه داریم: لشکری را برای تو برگزیده ام که هر فرمانده لشکری آن را شایسته داند.


سزاوار
درخور
برای نمونه در شاهنامه داریم: لشکری را برای تو برگزیده ام که هر فرمانده لشکری آن را شایسته داند.


شاینده، شاهنده - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام پسرانه
فرنام ( لقب ) بهرام، پسر هرمز ساسانی
معنی: دل گنده و دریا دل، بخشنده، نیکوکار، دست و دل باز! -
مبارک، میمون، شادباش ( شاباش ) ، فرخنده،
... [مشاهده متن کامل]
خجسته، فَریتا، همایون، خُنشان! -
بهترین، برترین، سزاوارترین، شایشته ترین، پسندیده ترین، برازنده ترین، زیبنده ترین
فرنام ( لقب ) بهرام، پسر هرمز ساسانی
معنی: دل گنده و دریا دل، بخشنده، نیکوکار، دست و دل باز! -
مبارک، میمون، شادباش ( شاباش ) ، فرخنده،
... [مشاهده متن کامل]
خجسته، فَریتا، همایون، خُنشان! -
بهترین، برترین، سزاوارترین، شایشته ترین، پسندیده ترین، برازنده ترین، زیبنده ترین
بر وزن پاینده ، در خور سزاوار