شای
لغت نامه دهخدا
شای. ( معرب ، اِ ) معرب چای و بمعنی آن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چای شود.
شأی. [ ش َءْی ْ ] ( ع مص ) از پیش بشدن. ( المصادر زوزنی ص 269 ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
شای، در اساطیر مصر باستان به عنوان خدای سرنوشت، محافظ از بدو تولد تا مرگ پنداشته می شده است. [ ۱] [ ۲]
شای به هیأت مردی به شکل بز و گاه به هیأت یک افعی که زیر خشت چالۀ تولد، که به شکل سر مسخنت است، ترسیم کرده اند. [ ۱]
این خدا به همراه مسخنت و تاورت در هنگام به دنیا آمدن کودکی بر او پدیدار می شدند و سرنوشت او را رقم می زندند. [ ۳]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفشای به هیأت مردی به شکل بز و گاه به هیأت یک افعی که زیر خشت چالۀ تولد، که به شکل سر مسخنت است، ترسیم کرده اند. [ ۱]
این خدا به همراه مسخنت و تاورت در هنگام به دنیا آمدن کودکی بر او پدیدار می شدند و سرنوشت او را رقم می زندند. [ ۳]
wiki: شای
پیشنهاد کاربران
شای از فارسی وارد عربی شده یا برعکس؟