شاکت
لغت نامه دهخدا
شاکة. [ ک َ ] ( ع مص ) در میان خار رفتن. ( غیاث اللغات ). شاک و شاکة و شیکة؛ به خارستان در افتادن و کذا شکت ُ الشوک ؛ ای وقعت ُ فیه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || خلیدن کسی را خار و رسیدن در اندام او: شاکته الشوکة. || رسانیدن کسی را خار: شاکه بالشوکة. ( منتهی الارب ). || ( ص ) زمین خارناک. ( آنندراج ). ارض شاکة؛ زمین خارناک و درخت پرخار. ( آنندراج ): شجرة شاکة؛ درخت خارناک. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بسیارخار. ( مهذب الاسماء ). الشاکة و الشوکة و الشائکة و المشوکة و المشیکة. المشوکة من الارض و الشجر، الکثیرة الشوک.ذات الشوک. ( متن اللغة ). || ( ص ، اِ ) خار ویا هر چیز که تیز و چالاک باشد. ( یادداشت مؤلف ).
شاکة. [ ک َ ] ( ع اِ ) آماس در گلو.( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شاک شود. || ( ص ) مؤنث شاک. زن بدگمان و مرتاب. رجوع به شاک شود. || نزدیک. ( اقرب الموارد ): رحم ُ شاکة؛ ای قریبة. ( لسان العرب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید