شاوی

لغت نامه دهخدا

شاوی. [ وی / وی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به شاء و آن لغتی است در شاة بمعنی گوسفند: رجل شاوی ؛ مردی گوسفنددار. ( مهذب الاسماء ). خداوند گوسپندان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

شاوی. ( اِخ ) ابوالقاسم بن دری. شاوی الاصل و ساکن مکناس از قراء و شاعر و نویسنده بود. در سال 1150 هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست : حفظالامانی در شرح جعبری. شرح الهمز و الکنز و الحرز. ( از معجم المؤلفین ج 8 ص 99 ).

شاوی. ( اِخ ) سلیمان بن عبداﷲ شاوی عبیدی حمیری بغدادی. مردی ادیب و سیاستمدار بود. در بغداد بدنیا آمد و در سال 1209 هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست : نظم القطر ابن هشام در نحو. سکب الادب علی لامیة العرب. ( از معجم المؤلفین ج 4 ص 267 ).

شاوی. [ ] ( اِخ ) یحیی بن محمدبن محمدبن عبداﷲبن عیسی نابلی ، معروف به شاوی و ملقب به ابوزکریاء. از اهل جزایر و تحصیلاتش در آنجا بود و در سال 1030 هَ. ق. بدنیا آمد و در سال 1096 هَ. ق. در قاهره درگذشت. مردی متکلم و شاعر بود از آثار اوست : نظم لامیه در اعراب اسم جلالت و شرح آن. شرح تسهیل ابن مالک و جز آن. ( از معجم المؤلفین ج 13 ص 227 ).

فرهنگ فارسی

یحیی بن محمد بن محمد بن عبدالله بن عیسی نابلی معروف به شاوی و ملقب به ابو زکریانئ از اهل جزایر و تحصیلاتش در آنجا بود و در سال ۱٠۳٠ ه. بدنیا آمد و در سال ۱٠۹۶ ه. در قاهره در گذشت .

پیشنهاد کاربران

شاوی و بعضا شُوی خوانند کلمه ای عربی و مترادف غَنَم در عربی و به معنی گوسفند و گله گوسفندان است.
شاوی در اصل مترادف کلمه شَاه و شَه به معنی گوسفند است و متوجه باشیم که با کلمه شَه و شاه به معنی ملک و سلطان که فارسی است ، فرق دارد.

بپرس