شاو
لغت نامه دهخدا
شأو. [ ش َءْوْ ] ( ع اِ ) سبد و زنبیل. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || مهار ناقة. || پشکل. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || لای کشیده شده از چاه. ( از اقرب الموارد ). خاک چاه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خاکی که از چاه بیرون آرند. ( دهار ). || غایت هر چیزی ونهایت آن و تک. ( منتهی الارب ). حد هر چیزی و نهایت آن. ( از اقرب الموارد ). غایت چیزی و پایان. ( دهار ).
شأو. [ ش َءْوْ ] ( ع مص ) درگذشتن و سبقت نمودن. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). شأوت ُ القوم شأواً؛ اذا سبقتهم. ( تاج العروس ). || بشگفت آوردن کسی را. || خاک از چاه برکشیدن. ( منتهی الارب ). نزع من البئر شأوا کثیراً؛ از چاه خاک بسیار درکشید.
فرهنگ فارسی
در گذشتن و سبقت نمودن یا بشگفت آوردن کسی را .
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
موجودی خیالیو سرگردان در اپلیکیشن تلگرام با قیافه ای بسیاز منزجر کننده
غایت، نهایت، شأن، گام، مرحله