شاهین زرین ؛ علامت و نشانی بود علم ایران را، در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهپر گشوده در سر نیزه بلندی برافراشته بهمه نمودار بود. پس از سپری شدن شاهنشاهی و دست یافتن اسکندر در پایان سده چهارم پیش از میلاد به ایران عقاب ( شاهین ) نشان اقتدار ایرانیان رفته رفته در اروپا رواج یافت و در بسیاری از کشورها چون روسیه ، آلمان ، اتریش ، لهستان و غیره عقاب نقش علم آن سرزمینها گردید و برخی از آنها هنوز برقرار است. و اسکندر آن را نقش سکه پادشاهی خود قرار داد نشان شاهین ( عقاب ) پس از سیصد سال پایداری در مصر با اکتاویوس به روم رفت و علامت اقتدار آن امپراتور گردید. ( فرهنگ ایران باستان ص 296 و بعد ) . || چوب ترازو. ( برهان قاطع ) . دسته ترازو. ( شرفنامه منیری ) . چوب ترازو. ( فرهنگ جهانگیری ) . آنچه از چوب یا آهن سازند و برهر سر آن یک کفه ترازو آویزند. ( فرهنگ سروری ) ( آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
ز بس برسختن زرش بجای مردمان هزمان
ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله.
دقیقی.
عطای او از آن بگذشت کانرا
توان سختن بشاهین و بطیار.
فرخی ( دیوان ص 244 ) .
ترازو را همه رشته گسسته
دو پله مانده و شاهین شکسته.
( ویس و رامین ) .
چون من سخن بشاهین برسنجم
آفاق و انفسند موازینم.
ناصرخسرو.
شاهین ترازو شد گوئی دل مخدومت
یکسو غم مرغابی یکسو هوس شاهین.
سوزنی.
داری دو کف دو کفه شاهین مکرمت
بخشندگان سیم جلال و زر عیار.
سوزنی.
هم ترازوی چرخ را بشکست
باز حلم توپله شاهین.
؟ ( از شرفنامه منیری ) .
بپرواز دولت دو شاهین بکار
یکی در خزینه یکی در شکار.
نظامی ( گنجینه گنجوی ) .
بشکند امتداد انعامش
بموازین قسط پر شاهین.
انوری ( از سروری ) .
گر روز سخا وزن کنند آنچه تو بخشی
سیاره و افلاک سزدکفه شاهین.
؟ ( از صحاح الفرس ) .
|| زبانه ترازو. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . || بمعنی تکیه گاه هم بنظر آمده است. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . || ( اِخ ) در اصطلاح منجمان سه ستاره است در امتداد خط مستقیم در صورت عقاب و آن را میزان نیزنامند. ( یادداشت مؤلف ) . چند ستاره در یک رده در صورت نسر طایر. ( مقدمه التفهیم بیرونی ص قسج ) :
مه شوال از روز نخستین
قران افتاده اندر برج شاهین.
ناصرخسرو.
... [مشاهده متن کامل]
ز بس برسختن زرش بجای مردمان هزمان
ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله.
دقیقی.
عطای او از آن بگذشت کانرا
توان سختن بشاهین و بطیار.
فرخی ( دیوان ص 244 ) .
ترازو را همه رشته گسسته
دو پله مانده و شاهین شکسته.
( ویس و رامین ) .
چون من سخن بشاهین برسنجم
آفاق و انفسند موازینم.
ناصرخسرو.
شاهین ترازو شد گوئی دل مخدومت
یکسو غم مرغابی یکسو هوس شاهین.
سوزنی.
داری دو کف دو کفه شاهین مکرمت
بخشندگان سیم جلال و زر عیار.
سوزنی.
هم ترازوی چرخ را بشکست
باز حلم توپله شاهین.
؟ ( از شرفنامه منیری ) .
بپرواز دولت دو شاهین بکار
یکی در خزینه یکی در شکار.
نظامی ( گنجینه گنجوی ) .
بشکند امتداد انعامش
بموازین قسط پر شاهین.
انوری ( از سروری ) .
گر روز سخا وزن کنند آنچه تو بخشی
سیاره و افلاک سزدکفه شاهین.
؟ ( از صحاح الفرس ) .
|| زبانه ترازو. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . || بمعنی تکیه گاه هم بنظر آمده است. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . || ( اِخ ) در اصطلاح منجمان سه ستاره است در امتداد خط مستقیم در صورت عقاب و آن را میزان نیزنامند. ( یادداشت مؤلف ) . چند ستاره در یک رده در صورت نسر طایر. ( مقدمه التفهیم بیرونی ص قسج ) :
مه شوال از روز نخستین
قران افتاده اندر برج شاهین.
ناصرخسرو.