شاهپور مهران
لغت نامه دهخدا
بیآمد بر تاجور سوفرای
بدستوری بازگشتن بجای...
سپهبد خود ولشکرش ساز کرد
بزد کوس و آهنگ شیراز کرد...
و چون سوفرای بشیراز آمد دم از قدرت و فرمانروایی زد و ایرانیان نزد قباد آمدند و او را از مقتدر کردن سوفرای سرزنش کردند قباد از این حادثه نگران گردید:
ز گفتار بد شد دل کیقباد
ز رنجش به دل بر نکرد ایچ باد...
تا آنکه قباد را راهنمایی کردند تا شاپور رازی را بجنگ سوفرای فرستد:
چو شاپور رازی بیامد ز جای
بدرد دل بدکنش سوفرای...
شنید این سخن شاه و نیرو گرفت
هنرها بشست از دل آهو گرفت...
قباد دستور داد تا بروند و شاهپور را نزد او بیاورند:بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید