شاهمار

لغت نامه دهخدا

شاهمار. ( اِ مرکب ) ملک ماران. ماری است درازای دو بدست تا سه بدست. و بر سر او نشانی چون اکلیلی یعنی تاجی. و سر او تیز چون اکلیلی یعنی تاجی. و سر او تیز باشد و چشم او سرخ و لون او بسیاهی و زردی زند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

شاهمار. ( اِخ ) دهی از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند. دارای 250 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

شاهمار. ( اِخ ) دهی از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان. دارای 365 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن حبوبات. توتون و میوه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

شاهمار. ( اِخ ) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد. دارای 260 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و میوه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس