شاهسپرم. [ هَِپ َ رَ ] ( اِ مرکب ) شاه اسپرم است که ضیمران باشد و آن را شاه سفرم نیز گویند. ( برهان قاطع ). شاه سپرغم است که ریحان باشد. ( آنندراج ). همان شاهسپرغم. ( شرفنامه منیری ). ونجنک. ( برهان ). حبق الصعتری. حبق الکرمانی. سلطان الریاحین. ریحان. ریحان الملک : چنگ بازان است گویی شاخک شاهسپرم پای بطان است گویی برگ بر شاخ چنار .
منوچهری.
در صلوات آمده ست بر سر گل عندلیب در حرکات آمده ست شاخک شاهسپرم.
منوچهری.
پر از چین شود روی شاهسپرم چو تازه شود عارض گلنار.
ناصرخسرو.
و رجوع به شاه اسپرم و اسپرغم شود.
فرهنگ فارسی
بمعنی شاه اسپرم است که ضمیران باشد و آنرا شاه سفرم نیز گویند شاه سپر غم است که ریحان باشد . شاه اسپرم غم ریحان سبز .
فرهنگ عمید
= شاه اسپرغم: بوستان افروز بنگر رسته با شاه سپرم / گر ندیدستی خط قوسُ قزح بر آسمان (ازرقی: ۷۲ ).