شاهسفرغم. [ هَِ ف َ غ َ ] ( اِ مرکب ) به معنی شاه سپرغم و شاه اسپرغم است. گاه بضرورت شعری به فتح راء و سکون غین به تلفظ آید : تا دهد باغ و راغ را هر سال به ربیع و خریف زینت حور زلف شاهِسْفَرَغْم و روی سمن چشم بادام و دیده انگور.
مسعودسعد.
و رجوع به شاه اسپرغم شود.
فرهنگ فارسی
بمعنی شاه سپرغم و شاه اسپرغم است گاه بضرورت شعری بفتح رائ و سکون غین بتلفظ آید .