شاهزاده هودونگ، شاهزاده گوگوریو فرزند موهیول، و لیدی هائه بود. تصرف منطقهٔ ناکرانگ توسط موهیول شامل یک داستان رومانتیک می باشد که هنوز هم از آن به عنوان ماجرایی عاشقانه و تراژیک یاد می شود. .
مشهور است که امپراطوری ناکرانگ طبل مقدسی داشت که از پوست گاو درست شده بود و این طبل در زمان حمله دشمن خودبه خود به صدا درمی آمد و همه را مطلع می کرد تا گرفتار شبیخون نشوند. البته به احتمال زیاد، طبل توسط راهب اعظم که دختر امپراتور بود به صدا درمی آمد.
... [مشاهده متن کامل]
در هر صورت، این مسئله موجب ترس و هراس همه اقوام و امپراطوری های همسایه بود. به طوری که ناکرانگ را کشوری مقدس می پنداشتند که طبل خدایان از آن محافظت می کند. موهیول، امپراتور گوگوریو، که در فکر تسخیر ناکرانگ بود به همراه پسرش هودونگ، نقشه ای می چیند تا با نابودی این طبل، راه تسخیر این امپراطوری هموار شود؛ پیش از این گوگوریو چند بار به خاک ناکرانگ تجاوز کرده بود اما هر بار به دلیل به صدا درآمدن طبل، نیروهای مدافع به موقع مانع از ورود مهاجمان می شدند.
هودونگ فرزند موهیول طبق نقشه به ناکرانگ فرار می کند و پناهنده سیاسی می شود. در این میان دختر دوم امپراتور چویری، لاهی، به هودونگ علاقه مند می شود و با او ازدواج می کند. اما علاقه اصلی هودونگ، دختر اول امپراتور ( جا میونگ ) است.
درخواست هودونگ از لاهی، پاره کردن طبل مقدس است. طبلی که جا میونگ محافظ آن است. سرانجام طبل در حالی که ارتش گوگوریو پشت مرز آماده حمله است، توسط لاهی پاره می شود و سرزمین ناکرانگ نابود میشود
مشهور است که امپراطوری ناکرانگ طبل مقدسی داشت که از پوست گاو درست شده بود و این طبل در زمان حمله دشمن خودبه خود به صدا درمی آمد و همه را مطلع می کرد تا گرفتار شبیخون نشوند. البته به احتمال زیاد، طبل توسط راهب اعظم که دختر امپراتور بود به صدا درمی آمد.
... [مشاهده متن کامل]
در هر صورت، این مسئله موجب ترس و هراس همه اقوام و امپراطوری های همسایه بود. به طوری که ناکرانگ را کشوری مقدس می پنداشتند که طبل خدایان از آن محافظت می کند. موهیول، امپراتور گوگوریو، که در فکر تسخیر ناکرانگ بود به همراه پسرش هودونگ، نقشه ای می چیند تا با نابودی این طبل، راه تسخیر این امپراطوری هموار شود؛ پیش از این گوگوریو چند بار به خاک ناکرانگ تجاوز کرده بود اما هر بار به دلیل به صدا درآمدن طبل، نیروهای مدافع به موقع مانع از ورود مهاجمان می شدند.
هودونگ فرزند موهیول طبق نقشه به ناکرانگ فرار می کند و پناهنده سیاسی می شود. در این میان دختر دوم امپراتور چویری، لاهی، به هودونگ علاقه مند می شود و با او ازدواج می کند. اما علاقه اصلی هودونگ، دختر اول امپراتور ( جا میونگ ) است.
درخواست هودونگ از لاهی، پاره کردن طبل مقدس است. طبلی که جا میونگ محافظ آن است. سرانجام طبل در حالی که ارتش گوگوریو پشت مرز آماده حمله است، توسط لاهی پاره می شود و سرزمین ناکرانگ نابود میشود
هودونگ =خوش تیپ