شاهزاده بایزید ( ۱۵۲۶ استانبول – ۲ اوت ۱۵۶۲، قزوین ) پسر سلیمان قانونی و خرم سلطان بود. شورش بایزید علیه پدرش سلیمان و برادرش شاهزاده سلیم از مهم ترین حوادث داخلی امپراتوری عثمانی دانسته شده. همچنین رفتار بد سلیمان با پسرش بایزید یکی از بزرگ ترین اشتباه های این سلطان مقتدر عثمانی شناخته می شود. او داماد عمه اش خدیجه سلطان و شوهر عمه اش ابراهیم پاشا نیز بود. ... [مشاهده متن کامل]
شاهزاده بایزید در سال ۱۵۲۶ به عنوان ششمین پسر سلیمان یکم از خرم سلطان در استانبول متولد. وی چهار برادر و یک خواهر تنی داشت. بایزید در سال ۱۵۴۳ فرماندار قرامان شد. او بعداً در سال ۱۵۴۶ والی کوتاهیه شد. بعد از اعدام شاهزاده مصطفی و مرگ شاهزاده جهانگیر تنها دو پسر به نام های بایزید و سلیم از سلیمان باقی ماندند. بزرگان دربار، بایزید پسر کوچکتر سلطان را به سلیم ترجیح می دادند اما سلیمان از سلیم پشتیبانی می کرد و بیشتر مورد توجه پدرش بود به همین جهت برای رسیدن به ولیعهدی رقابت سختی بین دو برادر درگرفت، با مرگ زود هنگام مادرشان اختلافات بین برادران خیلی سریع به جنگ داخلی کشیده شد. با مرور زمان اطرافیان بایزید با نالایق نشان دادن سلیم، ذهن او را نسبت به برادرش آشفته کردند و همین فتنه ها او را وادار به مخالفت علنی نسبت به برادرش کرد. سلیم نیز دشمنی و مخالفت بایزید نسبت به خود را به اطلاع سلیمان رساند، بعد از این که در سال ۱۵۵۸ خرم سلطان مهم ترین پشتیبان بایزید فوت شد و دشمنی میان دو برادر شدت گرفت. سلطان سلیمان برای کنترل بهتر پسرانش، سلیم را به قونیه و بایزید را به آماسیه فرستاد. سلیم سریع اطاعت کرد اما بایزید این حکم را توهینی به خود می دانست چرا که وی در آناتولی بسیار محبوب بود اما سرانجام اطاعت کرد و به اجبار به آماسیه رفت. در نهایت سپاه منظمی تشکیل داد. او در نزدیکی قونیه با برادرش سلیم وارد جنگ شد اما شکست خورد و به آماسیه گریخت و از پدرش طلب بخشش کرد. سلطان به شرطی حاضر به پذیرش عفو او شد که تمامی بزرگان و اطرافیان بایزید به دست او کشته شوند. هر چند بایزید سه تن از اطرافیان خود را سر برید و سر آن ها را به نزد سلطان فرستاد، اما نه تنها به کشتن مابقی رضایت نداد، بلکه به تقویت سپاه خود پرداخت و بیش از پیش باعث خشم سلیمان شد. سلطان سلیمان سپاه دیگری را برای سرکوب بایزید فرستاد و بایزید به طرف ارزروم عقب نشینی کرد و در آنجا مورد استقبال قرار گرفت، اما پس از چند روز سپاهی با چهل هزار سوار به جنگ او آمد. بایزید چون توان جنگیدن با سپاهی چنین بزرگ را نداشت، همراه با ۴ پسر خود و ده هزار نفر سرباز و چند تن از امرای خود به ایروان رفت. در آنجا شاه قلی سلطان یکان استاجلو از طرف شاه تهماسب یکم حکومت می کرد. او فرستاده ای نزد پادشاه ایران فرستاد و ماجرای آمدن بایزید را به اطلاع او رسانید و سپس بایزید را با درخواست پناهندگی به سوی شاه تهماسب اعزام کرد. تهماسب امان نامه ای برای بایزید نوشت و دستور داد که بایزید را به قزوین پایتخت صفوی بیاورند.