شاهاب

لغت نامه دهخدا

شاهاب. ( اِ مرکب ) شاه آب. رنگ سرخی باشد که مرتبه اول از گل کاژیره کشند. ( برهان قاطع ). آب سرخی که از گل کاجره حاصل شود بعد از زردآب. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رنگ سرخی که از عصیر کازیره سازند. ( ناظم الاطباء ). شاه آبه. آب سرخی که از گل کاجیره گیرند بعد از آب زرد برای رنگ. ( فرهنگ نظام ). شاهابه. آب سرخ که ازگل کاجره حاصل شود بعد از زردآب. ( فرهنگ رشیدی ). رنگ سرخ. ( ناظم الاطباء ). || سرآب. مقابل پس آب. آب اول که گیرند از چیزی مانند انگور و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). آب اول که از گل در عرق کشی گیرند و غیره. ( یادداشت مؤلف ). آب یا عرق اول که از گیاهی معطر یا دوایی یا میوه گیرند. ( یادداشت مؤلف ). آب مستخرج از معصر است بطریق خاص. ( یادداشت مؤلف ). آب پرمایه تر که بار اول از چیزی گیرند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

یا شاه آب . رنگ سرخی باشد که مرتبه اول از گل کاژیره کشند آب سرخی که از گل کاجره حاصل شود بعد از زرد آب .

پیشنهاد کاربران

بپرس