شاه چین


معنی انگلیسی:
choice, picked by or for the king

لغت نامه دهخدا

شاه چین. [ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه کشور چین. || ( اِخ ) در بیت ذیل از فردوسی مراد افراسیاب است. ( از یادداشت مؤلف ) :
شد این لشکر از خواسته بی نیاز
که از لشکر شاه چین ماند باز.
فردوسی.

شاه چین. ( نف مرکب ) که شاه چیند. که شاه برگزیند و انتخاب کند. || منتخب. || ( اِ مرکب ) منتخب از ثمار. ( یادداشت مؤلف ). چین اول از میوه و جز آن. بار اول که معظم میوه یا نیکوتر از آن چیده شود. چیدن برگزیده میوه درختی را.

فرهنگ فارسی

پادشاه کشور چین .

پیشنهاد کاربران

بپرس