شاه غیب

لغت نامه دهخدا

شاه غیب. [ غ ِ] ( اِخ ) دهی از دهستان درزو سایه بان بخش مرکزی شهرستان لار. دارای 196 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آن غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

پیشنهاد کاربران

شاه غیب . شاه غیب یک امپراتور بود ایشان همان پدر رن شاه عباس است. این امپراتوری بیش سی صد و بیست سال حکومت کرد و آخرین امپراتور همین شاه غیب بود در زمان پدر شاه غیب به اسماعیل که بچه بود لشکری داد و آن
...
[مشاهده متن کامل]
لشکر سر زمینهای شمالی را گرفت و اسماعیل شاه سر زمینهای شمالی بود ولی اطرافیان شاه اسماعیل او را گمراه ساختند و او نیز مرز بندی بین شمال و جنوب ساخت لذا ترکمن هایی که شمال شیراز بودند و به ایشان اقتداد نکرده آنها را به سر زمین لارستان فرستاد و سر زمین تراکمه لقب گرفت و خوزستان و دو تکه شد و عربستان آن به جنوب تعلق گرفت پس اور خود را از سر زمینهای جنوبی مرز. بندی کرد با شاه لار و شاه هرمز و شاه مکران و شاه لرستان یا اتابک لر اما شاه اسماعیل نیز در اقتدا به امپراتور بزرگ بود. تمامی سر زمینها بنگال بزرگ و هندوستان و سریلانکا و اندونزی و مالی و شرق آفریقا و غرب آفریقا و یمن و عمان یا مسقط و . . . در اقتدا به این امپراتور بوده اند. حتی شاه طهماسب صفوی بارها برای پابوسی امپراتور به سمت جنوب می آمد ولی نمایندگان او را که قطب بوده می دید و با آنها در لارستان دیدار می کرد . . . پس شاه عباس نیز برای اینکه به خود مشروعیت بدهد با دختر امپراتور شاه غیب ازدواج کرد شاه غیب یا شاه شاهان و شاه سلطان و حتی در سر زمینهای هندوستان و بنگال به ایشان راجا راجا یا همان شاه شاه می گفتند لقب اصلی دیگرش قطب عالم بود یعنی ستون جهان پس بودایی و مسیحی و یهودی و مسلمان و هندو و سیک . . . همه پابوس ایشان بود و در مقابلش سجده می کردند و این بود که شاه عباس با دختر ایشان ازدواج کرد و شاه عباس عاقبت با الله وردی خان به صورت مخفی نقشه قتل پدر زنش را کشید ولی همسر شاه عباس خبردار شده و پیکی مخفی برای پدر فرستاد. . پدر نیز روی کرد به سلطان پیر غیب وگفت شاه عباس فرزند من است و من نمی توانم خون او را بریزم اما هنگامی که او فوت نمود تاجی که بر سر صفویه گذاشته ایم فرود آورید پس این بود که شاه عباس فوت نمود صد سال جنگ مخفی برای سر نگونی صفویه انجام شد و صفویه نیز عاقبت به دست این خانواد نابود شدو هرگز کسی راز این خانواده را ندانست و فکر کردند سلطان محمود همه کاره بود و این در کتابی نزد من می باشد که خود نوشته ام

بپرس