شاه عاشق

لغت نامه دهخدا

شاه عاشق. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام شاعر صوفی مسلک که در دوره شاه شیخ ابواسحاق اینجو شعر به لهجه شیرازی میگفت و بر در مسجد عتیق شیراز دکه ای داشت که در آن شیرینی وقند و نبات میفروخت روز جمعه ای که شیخ ابواسحاق از نماز فراغت حاصل کرد و از مسجد بیرون آمد. شاه عاشق او را ثنا گفت ابواسحاق بر گوشه دکان او نشست و گفت : من امروز دکان دار شاه عاشقم بیایید و از من نقل بخرید. تمام امرا و سرداران که همراه بودند رخت و کمر و شمشیر زرکار و نقد دادند و شیخ قدری به آنان نبات میداد تا آنکه صد هزار دینار ( کپکی ) جمعآوری شد پس از آن شاه عاشق ندا درداد که ای مردم شیراز پادشاه بامن انعامی کرد من بخلایق شیراز بصدقه سر پادشاه بخشیدم بیایید و تالان کنید و دکان مرا نیز بغارتید در یک زمان تمام تالان کردند. پادشاه را گفتند. گفت : او از ما صاحب کرم تر است. ( تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 123 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس