شاه رستم خورشیدی یا ملک شاه رستم نوزدهمین حاکم دودمان اتابکان لر کوچک و فرزند شاه حسین خورشیدی است. او پس از مرگ پدرش بر لر کوچک حکومت کرد و با صفویان رابطه نزدیکی پیدا کرد.
دایرةالمعارف بزرگ اسلامی دربارهٔ او می نویسد: «پس از قتل شاه حسین پسرش شاه رستم به حکومت رسید. از اوایل فرمانروایی وی آگاهی چندی در دست نیست و اواخر حکومت او با ظهور دولت صفویه مصادف شد. »
... [مشاهده متن کامل]
پس از ظهور صفویان، شاه اسماعیل اول صفوی به بغداد حمله کرد و آن را به تصرف خود درآورد و سپس برای تصفیه امور با مشعشعیان راهی خوزستان گشت. در این بین به شاه اسماعیل صفوی خبر دادند که شاه رستم مغرور شده و از رده فرمانبرداران خارج است. شاه اسماعیل برای شاه رستم نامه ای بدین شرح فرستاد: «شنیده ام شما شیعهٔ فطری شاه مردانید و نمی خواهم که در میانهٔ ما و شما کار به جنگ و جدال برسد. می باید بیش از این در بادیهٔ خودسری سرگردان نشوی. اگر چه حق به طرف تو بوده است که اطاعت سُنیان نمی کردی و حال، خود روزگار به کام شما گردیده و مذهب امامیه رواج یافته، برخاسته به خدمت ما بیائید که تو را ببینیم و همان در ملک موروث بوده باشی. »
شاه رستم از پذیرش دعوتنامه امتناع کرد و با سپاهیانش به دامنه کوه ها عقب نشینی کرد و در آنجا مستقر شد. شاه اسماعیل صفوی نیز حسین بیک الله را با ده هزار نفر از سپاهیانش راهی لرستان ساخت. شاه رستم توسط سپاه صفوی محاصره و ناچار به تسلیم شد و برای ملاقات با شاه اسماعیل صفوی به شوشتر رفت. اسکندر بیگ ترکمان در کتاب عالم آرای عباسی می نویسد:
اردوی معلی از حدود شوشتر مراجعت نکرده بود که امرای نامدار بدرگاه سلاطین شاه رسید، ملک شاه رستم را سایه سریر اعلی رسانیدند و بشرف پای بوس مشرف گشته خدمات ایشان منظور پادشاه بنده پرور گردید و ملک شاه رستم بعد از اسوس و سجل خجالت به زبان لری در نهایت شیرینی اوا و دعا و ثنا پادشاه عذر بخشش و پوزش ندیر نمود و در خدمت اشرف منظور سطر کیمیا گشت. —اسکندر بیگ ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی
سخنان شاه رستم به قدری شاه اسماعیل را تحت تأثیر قرار داد که شاه به یکی از سردارانش دستور داد ریش شاه رستم را جواهر و مروارید بگیرند و قاب مرصعی برای ریش او بسازند. شاه رستم مدتی در اردوی صفوی حضور داشت و بعد از مدتی دوباره به حکومت لرستان منصوب شد.
دایرةالمعارف بزرگ اسلامی دربارهٔ او می نویسد: «پس از قتل شاه حسین پسرش شاه رستم به حکومت رسید. از اوایل فرمانروایی وی آگاهی چندی در دست نیست و اواخر حکومت او با ظهور دولت صفویه مصادف شد. »
... [مشاهده متن کامل]
پس از ظهور صفویان، شاه اسماعیل اول صفوی به بغداد حمله کرد و آن را به تصرف خود درآورد و سپس برای تصفیه امور با مشعشعیان راهی خوزستان گشت. در این بین به شاه اسماعیل صفوی خبر دادند که شاه رستم مغرور شده و از رده فرمانبرداران خارج است. شاه اسماعیل برای شاه رستم نامه ای بدین شرح فرستاد: «شنیده ام شما شیعهٔ فطری شاه مردانید و نمی خواهم که در میانهٔ ما و شما کار به جنگ و جدال برسد. می باید بیش از این در بادیهٔ خودسری سرگردان نشوی. اگر چه حق به طرف تو بوده است که اطاعت سُنیان نمی کردی و حال، خود روزگار به کام شما گردیده و مذهب امامیه رواج یافته، برخاسته به خدمت ما بیائید که تو را ببینیم و همان در ملک موروث بوده باشی. »
شاه رستم از پذیرش دعوتنامه امتناع کرد و با سپاهیانش به دامنه کوه ها عقب نشینی کرد و در آنجا مستقر شد. شاه اسماعیل صفوی نیز حسین بیک الله را با ده هزار نفر از سپاهیانش راهی لرستان ساخت. شاه رستم توسط سپاه صفوی محاصره و ناچار به تسلیم شد و برای ملاقات با شاه اسماعیل صفوی به شوشتر رفت. اسکندر بیگ ترکمان در کتاب عالم آرای عباسی می نویسد:
اردوی معلی از حدود شوشتر مراجعت نکرده بود که امرای نامدار بدرگاه سلاطین شاه رسید، ملک شاه رستم را سایه سریر اعلی رسانیدند و بشرف پای بوس مشرف گشته خدمات ایشان منظور پادشاه بنده پرور گردید و ملک شاه رستم بعد از اسوس و سجل خجالت به زبان لری در نهایت شیرینی اوا و دعا و ثنا پادشاه عذر بخشش و پوزش ندیر نمود و در خدمت اشرف منظور سطر کیمیا گشت. —اسکندر بیگ ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی
سخنان شاه رستم به قدری شاه اسماعیل را تحت تأثیر قرار داد که شاه به یکی از سردارانش دستور داد ریش شاه رستم را جواهر و مروارید بگیرند و قاب مرصعی برای ریش او بسازند. شاه رستم مدتی در اردوی صفوی حضور داشت و بعد از مدتی دوباره به حکومت لرستان منصوب شد.